نقش امام حسن عسکری(ع) در حفظ و حمایت از علویان
برای پژوهشگران و اهل جست و جو و تحقیق، روشن است که حکومت عباسیان، دوران بسیار دشوار و مهلکی برای علویان بود؛ چرا که یگانه قانون حاکم بر دولتهای عباسی، قانون زر و زور و تزویر بود. آنها در این دوران خفقان و
نویسنده: علی اکبر جهانی
برای پژوهشگران و اهل جست و جو و تحقیق، روشن است که حکومت عباسیان، دوران بسیار دشوار و مهلکی برای علویان بود؛ چرا که یگانه قانون حاکم بر دولتهای عباسی، قانون زر و زور و تزویر بود. آنها در این دوران خفقان و ظلمانی، هر ندای حق طلبی را در گلو خفه می کردند. هرچه از عمر دولت عباسی بیشتر می گذشت آنها بر جور و ستم خویش بر علویان می افزودند، چرا که با اخبار بسیار برای آنها مسلم شده بود که در آینده نه چندان دور فرزندی از نسل حسین بن علی (علیه السلام) پا به عرصه وجود خواهد نهاد و کاخهای ظلم و ستم را ویران خواهد کرد. این مسئله و مسائل سیاسی دیگر سبب شده بود که آنها شیعیان و علویان را در تنگنای ویژه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی قرار دهند و به هر بهانه ای آنها را دستگیر و روانه حبس و زندان کنند. در این شرایط بسی حساس و خطرناک، یگانه یاور صمیمی و واقعی شیعیان امام و مقتدای آنهاست که به شیوه های گوناگون در حفظ و تقویت علویان کوشش دارد و با پیام و نامه و حتی با اشاره آنها را از خطرها می رهاند؛ بلکه در برخی از مواقع آنها را از حضور در جامعه و از حضور در صحنه سیاست باز می دارد. و یا با یاریهای مادی و معنوی خویش دلهای آنها را شاد می کند و آنها را به صبر و بردباری در برابر دشواریها فرا می خواند. ما در این فصل در صدد هستیم تا در حد توان برخورد امام با علویان را بررسی کنیم و در دو جهت سخن می گوییم:
الف- برحذر داشتن علویان از توطئه حکام وقت یا تلاش برای آزادی آنها از حبس و زندان.
ب- یاریهای مالی و معنوی به علویان.
الف- برحذر داشتن علویان از توطئه حکام وقت
اما جهت نخست: تاریخ، نمونه های بسیاری از هوشیاری سیاسی، حضرت را ثبت کرده است که با بینش حکیمانه ایشان بسیاری از اصحاب از خطر مرگ و هلاکت رهایی یافتند و ما در این مقال به برخی از این موارد اشاره می کنیم تا رهگشای خوبی برای رهروان حضرت باشد.1. یکی از مواردی که بینش سیاسی و درک و ژرف حضرت را نسبت به حفظ و حراست علویان نشان می دهد هنگامی است که معتمد از امام دعوت کرده است تا به دیدار خلیفه برود. برای این امر از سوی خلیفه تدارک فراوانی دیده شده بود، به گونه ای که امرا و وزرا و دیگر مردمان و حتی شیعیان قرار بود در آن مجلس شرکت کنند. در تاریخ همین آمده است که امام (علیه السلام) برای دیدار با معتمد آماده شده بود ولی هیچ ذکری از علت این دیدار در میان نمی آید. امام (علیه السلام) احتمال می دهد و شاید اطمینان هم دارد که در دیدار و ملاقات امروز توطئه ای برای شناسایی شیعیان و علویان نهفته باشد. شاید دشمن در صدد است با علاقه ای که شیعیان به حضرت ابراز می کنند آنها را شناسایی کرده، تحت تعقیب قرار دهد. لذا آن حکیم الهی با بیانی کوتاه و شیوا که برای شیعیان فرستادند آنها را متوجه این خطر کردند. در بحارالانوار از قول حلبی آمده است که ما اجتماع کرده بودیم و منتظر ورود حضرت بودیم. در همان روز که قرار بود امام به دیدار معتمد برود ناگاه توقیع مبارکی از حضرت خطاب به شیعیان وارد شد: الا لا یسلِّمنَّ علیَّ احد و لا یشیر الیَّ بیده و لا یؤمی فانکم لا تومنون علی انفسکم (1) آگاه باشید که هیچ یک از شما بر من سلام نکند و با دستش به من اشاره نکند؛ چرا که شما بر جانتان امنیت ندارید.
از این بیان کوتاه و شیوای حضرت که پیش از دیدار با خلیفه به دست دوستانش رسید، می توان فهمید که وضعیت سیاسی زمان حضرت چه اندازه تیره و ظلمانی است تا جایی که دشمن به واسطه سلام کردن و ابراز ارادت و حتی با اشاره به ایشان، دوستان حضرت را شناسایی می کند و آنها را تحت پیگرد قرار می دهد. در اینجاست که امامی خبیر و بصیر به شرایط زمان و مکان، دوستان خویش را از سلام کردن و ابراز علاقه به خود باز می دارد تا از سویی جان علویان را محفوظ نگه دارد، و از سوی دیگر دشمنان را از کید و حیله ای که ترتیب داده بودند مأیوس گرداند.
2. یکی دیگر از مواردی که امام، علویان را از خطری که در انتظار آنهاست آگاه می کند مربوط به روزگار پیش از مرگ معتز است که حضرت طی نامه ای به محمد بن علی سمری (صمیری) او را متوجه حوادث آینده می کند و به او هشدار می دهد که از هر کاری که موجبات گرفتاری او و شیعیان را فراهم می آورد برحذر باشند. پس از سه روز از این نامه، حادثه ناگواری میان بنی هاشم اتفاق افتاد که پیامد تلخی برای آنها داشت. پس از این رویداد محمد بن علی نامه ای به حضرت نوشت و در آن نامه متذکر شد که آیا مقصود شما همین رویداد بنی هاشم بود؟ امام در پاسخ نامه اش نوشت: نه، مقصودم این رویداد نبود شما خودتان را حفظ و حراست کنید. پس از سه روز از این رویداد، جریان هلاکت و کشته شدن معتز اتفاق افتاد.(2)
اینکه میان علویان چه ماجرایی اتفاق افتاد، در تاریخ ذکری از آن به میان نیامده و اینکه چرا حضرت دوستان خویش را از حضور در این صحنه بازداشته در کلام حضرت و دوستانش چیزی موجود نیست تا بیانگر حقیقت راستین باشد. آما آنچه به ذهن می رسد این است که اگر دوستان حضرت در این رویداد شرکت می کردند دشمنان، قتل معتز را بر عهده علویان و دوستان اهل بیت می انداختند و مانند قتل عثمان، این امر را به بهانه ای می ساختند تا بر ضد امام و دوستانش بتازند و آنها را از صحنه گیتی بردارند و امام با دید مناسب و دقیق سیاسی، آنها را با کلامی کوتاه و رسا از این کار باز داشتند تا هرگونه حربه سیاسی را از دست دشمنان باز ستانند.
3. مورد دیگری که امام دوستان خویش را از حضور در جامعه و ملأ عام باز می دارد مربوط به زمان کشته شدن معتز است. امام طی نامه ای به ابی القاسم اسحاق بن جعفر الزبیری می نویسد «الزم بیتک حتی یحدث الحادث». ملازم خانه خویش باش و از خانه بیرون نیا تا حادثه ای تحقق پذیرد. ابوالقاسم می گوید پس از مدتی «بریحه» کشته شد و من به حضرت نامه نوشتم که حادثه واقع شد پس امر و دستور شما درباره حضورم در سطح جامعه چیست؟ امام طی نامه ای به من نوشتند مرادم این رویداد نبود بلکه حادثه ای دیگر مورد نظر است، پس برای معتز اتفاق می افتد آنچه اتفاق خواهد افتاد.(3) آنچه از این نامه و نامه های گذشته به دست می آید مراقبت و محافظت شدید از بیت امام (علیه السلام) است به گونه ای که دوستان حضرت که در سامرا زندگی می کردند نمی توانستند با آن بزرگوار ارتباط و دیدار داشته باشند. و امام برای هر امری ناگزیر بود که برای آنها نامه بنویسد یا برای آنها پیام بفرستد که این امر نیز دشوار بود. اما حضرت به هر روشی که میسر بود سعی می کرد تا علویان را از شر دشمنان مصون نگه دارد.
مطلب دیگری که از این نامه برگرفته می شود اینکه اگر ابوالقاسم در صحنه اجتماع حضور پیدا می کرد یا در واپسین روزهای عمر معتز دستگیر می شد یا او را در قتل معتز شریک می دانستند، محملی برای شکنجه و حبس او پیدا می کردند.
4. امر دیگری که حضرت برای نگهداری جان شیعیان انجام می دهند مربوط است به زمانی که شماری از اصحاب با وفایشان از جمله ابوهاشم جعفری، داود بن قاسم، حسن بن محمد عقیقی، محمد بن ابراهیم عمری در زندان صالح بن وصیف بودند که امام برادرش جعفر را به زندان صالح فرستادند. در این زمان اصحاب حضرت از استقبال و احترام نسبت به او می ترسند و استقبال شایان توجهی از حضرت به عمل نمی آورند. امام در میان سخنان بسیاری که برای آنها ایراد فرمود بیان داشت: اگر بیگانه ای در میان شما نبود برایتان می گفتم چه شخصی از زندان آزاد می شود. سپس به یکی از زندانیان به نام جمحی رو کرد و به او گفت بیرون رو، و آن شخص از زندان بیرون رفت. هنگامی که او از محبس خارج شد امام به دوستانش فرمود: بدانید که او از شما علویان نیست از او بر حذر باشید. چرا که در پیراهن او نوشته ای است که تمام حرفهای شما را به خلیفه گزارش می کند. پس از سخنان امام یکی از یاران حضرت به دنبال جمحی رفت و پس از تفتیش کردن او دریافت که در جامه اش نوشته ای است که تمام سخنان اصحاب را برای گزارش به خلیفه نوشته بود.(4) از نقل این رویداد روشن می شود که امام و اصحاب او در هیچ جایی حتی در زندان از دست جاسوسان و مأموران خلیفه در امان نبودند.
5. مورد دیگری که به عنوان نمونه می توان ذکر کرد، مربوط به جریان استسقا در دوره معتمد است که خلیفه به مردم دستور داد برای رفع قحطی به بیابان بروند و از خداوند طلب باران کنند. مسلمانان سه روز چنین عمل کردند اما خبری از باران نشد. آنگاه روز چهارم جاثلیق نصرانی با شماری از مسیحیان و راهب آنها، به صحرا رفتند و طلب باران نمودند. باران باریدن گرفت. روز دوم هم با استسقا راهب مسیحی و مسیحیان بارانی سخت بارید به گونه ای که مردم از آب بی نیاز شدند. این امر سبب شد که شماری از مسلمانان به مسیحیت بگروند. خلیفه از این امر نگران شد و دستور داد، که امام را از زندان آزاد کرده و به نزدش بیاورند، تا امت پیامبر (صلی الله علیه و اله) را دریابد. پس از رفع این شبهه و توضیح حقیقت ماجرا و بیان وسیله ای که راهب در این استسقا به کار برد خلیفه و همه مسلمانان بسیار خوشحال شدند. سپس او دستور آزادیش را صادر کرد ولی امام (علیه السلام) با خلیفه در ارتباط با آزادی زندانیانی که با او در حبس بودند مذاکره کرد که او دستور آزادی آنها را صادر کرد.(5) از این گفتار، روشن می شود که امام از هر فرصتی بهره گیری می کرد تا شیعیان و محبان اهل بیت را از ظلم دشمن برهاند و آنها را به صحنه اجتماع بکشاند.
6. در مورد بعدی مربوط است به حبس امام (علیه السلام) و برادرش، جعفر، در زندان علی بن حزین در زمان معتمد عباسی. در روایت آمده است که هرگاه خلیفه از علی بن حزین، وضعیت حضرت را جویا می شد او می گفت که حضرت روزها در صیام است و شبها در قیام. تا آنکه روزی از زندانبانان از حال حضرت پرسش کرد. علی بن حزین همان جواب همیشگی را برای خلیفه تکرار کرد. بدین سبب خلیفه دستور آزادی حضرت را صادر کرد، هنگامی که زندان¬بان این امر را به استحضار امام رسانید امام از زندان خارج نشد. به گونه ای که او با شگفتی از امام پرسید که به چه دلیل از حبس خارج نمی شود. فرمود: من به همراه برادرم از خانه بیرون آمده ام و اگر من از حبس آزاد شوم و او در حبس باشد برای خلیفه مشکلی رخ خواهد داد. وقتی علی خبر را به معتمد رساند دستور داد که امام را به همراه برادرش از زندان آزاد کنند.(6)
اینها نمونه ای بود از تلاشهای بی وقفه حضرت برای رهایی علویان و دوستداران از بند حبس و زندان یا هشیار کردن آنها برای جلوگیری از وقوع مهالک و خطرهای احتمالی.
ب- یاریهای مالی و معنوی به علویان
روش دیگری که حضرت برای یاری و پشتیبانی از علویان به کار می گرفت طریقه پشتیبانی مالی از آنها بود که در تاریخ نمونه های فراوانی از این عنایتها نقل شده است و ما به برخی از آنها اشاره می کنیم.1. در بحارالانوار مرحوم مجلسی آمده است که طاهر بن بلبل یک سال به حج می رود. در آنجا علی بن جعفر همدانی را می بیند که بسیار انفاق می کند و آنچه دارد در راه خیر و صلاح جامعه به مصرف می رساند. طاهر پس از بازگشت از حج نامه ای برای حضرت نوشت و از این انفاق علی بن جعفر در ایام حج سخن گفت. امام طی نامه ای برای طاهر می نویسد که من دستور دادم صد هزار دینار برای او و صد هزار دینار برای شما بفرستند مرحوم مجلسی می¬گوید که این روایت دلالت می کند که گنجهای زمین تحت اختیار ائمه معصومین (علیه السلام) است.(7)
نکته های این روایت
الف- مرحوم مجلسی پس از ذکر کلام امام می نویسد که این دستور امام (علیه السلام) در ارسال دویست هزار دینار برای آن دونفر نشانگر این است که گنجهای زمین تحت اختیار آنهاست. باید گفت: اگر مراد مرحوم علامه مجلسی (ره) آن است که اینها میانجی میان خلق و خالق هستند و بدین لحاظ به اذن خداوند از قدرت غیبی و اعجازی برخوردار هستند و می توانند هر اندازه که می خواهند از نعمتهای خداوندی بهره ببرند، این مطلب، مطلبی درست است و کسی از شیعیان منکر آن نیست.ولی اگر مراد این باشد که این پولها هم به اعجاز، به دست آمده است هیچ اشاره ای در روایت بر آن نشده است، بلکه آنچه بیشتر به ذهن می رسد و مورد توجه است این است که این اموال همان پولهایی است که وکلای حضرت برایش می فرستادند. چرا که او وکلای فراوانی را برای این امر تعیین کرده بود و این کردار، خود نشانه ای است بر اینکه شیعیان اموال خویش را تخمیس می کردند و سهم امام را برایش می فرستادند.
ب- طاهر در نامه خویش تنها از مصرف پول نام برده است ولی هیچ از چگونگی مصرف آن نام نبرده است و یا دست کم تاریخ بدان اشاره نکرده است. اما امام (علیه السلام) پس از ملاحظه نامه اش مبلغ دویست هزار دینار برای آنها می فرستد. این نامه و پاسخ آن بیانگر است که علی بن جعفر آشنا به موارد مصرف پول در راه اعتلای دین بوده است و امام هم از این موضوع آگاه بوده است چرا که بدون پرسش از چگونگی مصرف آن به پشتیبانی مالی از او می پردازد.
ج- از محتوای همین نامه کوتاه، روشن می شود که تقویت دین و مکتب برای حضرتش از اهمیت حیاتی برخوردار است. چرا که علی پول را در بهترین مکانها برای اعتلای دین و روشنگری اذهان مردم به کار گرفته است و این خود، گویای این حقیقت است که امام از مبارزان و متدینان در حد توان پشتیبانی می کرد.
2. در بحار الانوار آمده است که فردی از علویان در زمان امام (علیه السلام) از سامرا خارج شد و برای فراگیری علم و فضل حرکت کرد. مردی همدانی او را دیدار کرده، به او گفت از کجا می آیی؟ علوی گفت: از سامرا می آیم.
همدانی به او گفت: آیا شما فلان منزل و موضع را می شناسی؟
علوی گفت: بلی.
همدانی گفت: آیا از حسن بن علی (علیه السلام) چیزی می دانی و از او خبری داری؟
علوی گفت: نه.
همدانی گفت: چه امری شما را بدین سمت کشاند.
علوی گفت: فراگیری علم و فضل.
همدانی گفت: من به شما پنجاه دینار هدیه می کنم آن را بگیر و همراه من به سامرا بیا و مرا به منزل حسن بن علی ببر. به او پنجاه دینار داد. آنگاه با هم به سامرا رفتند و از حضرت ابومحمد (علیه السلام) اذن حضور خواستند و بر امامشان وارد شدند در جایی که وی در صحن حیات منزل نشسته بود. در این زمان امام به علوی گفت: آیا تو فرزند فلانی هستی؟
علوی گفت: بلی.
حضرت گفت: پدرت وصیت کرد برای ما، پس شما آمدید تا به وصیت عمل کنید و با شما، چهار هزار دینار است آن را به من بده.
مرد گفت: بلی چنین است.
آنگاه همه پول را به حضرت داد. سپس به علوی رو کرد و گفت: شما به سمت جبل رفتی برای فراگیری فضل و علم و این مرد پنجاه دینار به تو داده است پس با او بازگشتی، ما هم به شما پنجاه دینار می دهیم. و به او عطا کرد.(8)
3. باز در بحارالانوار آمده است که ابوعلی به حضرت نامه نوشت که کنیزم حامله است و از شما می خواهم که او را نامی بگذاری.
حضرت در پاسخ نوشت: پس از به دنیا آمدن او را نامی بگذار. پس از مدتی آن جاریه مرد و امام پنجاه دینار برایش فرستاد و فرمود: با این پول جاریه ای خریداری نما.(9)
4. در بحارالانوار از قول علی بن زید نقل شده است: او با حضرت عسکری به منزلش رفت هنگامی که می خواست از امام جدا بشود به وی گفت: کمی صبر کن. آنگاه داخل منزل شد و به زید اذن دخول داد. پس از ورود به منزل دویست دینار به او داد و فرمود: این مقدار را صرف خرید جاریه کن، چرا که کنیزت از دنیا رفته است. زید می گوید: من هنگامی که از منزل خارج شدم آن کنیز بسیار سرحال و با نشاط بود اما وقتی به منزل رسیدم پسرم گفت: جاریه ات فلان ساعت از دنیا رفته است و وقتی جویای حالش شدم به من گفتند او مقداری آب نوشیده و از دنیا رفته است.
5. احمد بن صالح در سال 259 با امام عسکری (علیه السلام) دیدار کرد در حالی که دارای چهار فرزند دختر بود. امام از او درباره دخترانش پرسید او پاسخ داد که آنها در خیر و سلامت هستند.
امام فرمودند یا احمد یکی از آنها امروز، دیگری فردا و دوتای دیگر در آینده نزدیک می میرند.
احمد شروع به گریستن کرد امام فرمود: آیا بر آنها رقت می کنی یا به تجهیزشان اهتمام می ورزی؟
احمد گفت: هیچ یک از آنها باقی نمانده است؛ و از این مسئله ناراحت بود. امام به او گفت برخیز و ناراحت نباش چرا که عثمان بن سعید را برای تجهیز آنها فراخوانده است و بعد از تجهیزشان کیسه هایی برای تو به جای می گذارد که سه هزار درهم در آنها موجود است. همان اندازه ای که احمد قصد داشت با آن پول، دختران خویش را به خانه بخت بفرستد ولی اکنون آنها به دیدار خدایشان رفتند واین مقدار برایش به عنوان ذخیره باقی مانده است. آنگاه امام در این مصیبت برایش تقاضای اجر و صبر کرد. احمد وارد کوفه شد و دریافت که فرزندانش از دنیا رفته اند و اکنون دارای سه هزار درهم است که امام برایش فرستاده است. و همواره دوستان دینیش از او تقاضای یاری می کردند و احمد به آنها اعطا می نمود و فقط مقدار سیصد درهم را برای امورات خویش مصرف کرد.(10)
6. در اموال ابوهاشم جعفری آمده است که این یار امام (علیه السلام) از حضرتش درخواست یاری می کند، حضرتش یک شمش طلا، که معادل پانصد دینار ارزش دارد به او می دهد و می فرماید این هدیه را بپذیر و ما را معذور بدار. در زمانی دیگر برای ابوهاشم یکصد دینار می فرستد و طی نامه ای به او می گوید هر وقت نیازی به یاری داشتی از ما حیا نکن و از ما تقاضا کن که به حاجت خویش خواهی رسید. (11)
نکته های این اخبار
1. در بیشتر این خبرها امام به علم نهان خویش از وضعیت یاران و اطرافیان آنها خبر می داد و به آنها یاری می کرد، و این خود نشانه ای بر حقانیت امام است که در کتابهای تاریخی شیعه همین موارد مذکور آیتی بر امامت حضرت به شمار می رود.2. در بسیای از موارد خود حضرت اقدام به یاری می کرد بدون اینکه اجازه دهد آنها تقاضای یاری کنند. این درس بزرگی برای رهروان راستین مکتب ولایت است که اگر احساس کردند برادر دینیشان به یاری نیاز دارد خود به نصرت و یاریش بشتابند بدون آنکه خجلت سؤال را بر او هموار سازد.
3. امام برای بیان اهمیت و عظمت علویان و دوستانش، نماینده خویش را برای تجهیز دختران احمد بن صالح می خواند و به او دستور یاری به آنها را می دهد. باید در نظر داشت که انجام این گونه کردارها در آن شرایط حساس و خفقان آور مرهمی بزرگ بر دلهای شیعیان و دلباختگان اهل بیت بود. همان گونه که همواره از ناحیه حکومت تحت تعقیب و پیگرد بودند ولی جز بر عشق آنها به اهل بیت افزوده نمی شد، و حکمت این ولایت و دوستی را باید در عنایت ویژه آنها به شیعیان و محبانشان جست و جو کرد. محبت و عنایتی که امام (علیه السلام) در دیدارهای خصوصی و عمومی در نامه هایشان به علویان ابراز می کردند و حتی در صورت لزوم و مصلحت شخصاً در خانه برخی از آنها حضور می یافتند و با آنها به گفت و گو می نشستند، همان گونه که در بحارالانوار آمده است که حضرت به جعفر بن شریف جرجانی گفته است که هنگامی که به گرگان رسیدی به مردم شهر اعلام کن تا برای دیدار در روز جمعه آماده شوند. جعفر بن شریف پس از انجام حج و رسیدن به گرگان به مردم ابلاغ کرد که امامتان همین امروز به شهر خواهد آمد و برای دیدار با حضرت در خانه ام جمع شوید. مردم پس از نماز ظهر و عصر در خانه جعفر اجتماع کردند که ناگاه امام وارد خانه شد و بر آنها سلام کرد و آنها از امامشان استقبال نموده، دستش را بوسه زدند. آنگاه خود حضرت به آنها فرمود من به جعفر بن شریف گفتم که در این روز به دیدار شما خواهم آمد تا با شما تجدید پیمان کنم و الان در خدمت شما هستم. پس مسائل و جوابتان را از من بپرسید. آنگاه هر کس حاجتی داشت از امام خویش درخواست کرد و پس از برآوردن حاجات علویان و دوستان، امام (علیه السلام) به سامرا بازگشت.(12)
باز حضرت با صلاح دید خویش برای شیعیان پیام می فرستاد که پس از نماز عشا در فلان موضع اجتماع کنند تا امام خویش را دیدار کنند و شیعیان برای این امر خود را آماده می کردند. ولی دستگاه خلافت هیچ وقت ساکت نمی نشست و همواره امام (علیه السلام) و موضع مورد نظر را تحت پیگرد شبانه روزی قرار می داد و نگهبانانی فراوان برای مراقبت قرار می داد. اما شیعیان طبق وعده امام خویش در همان موضع اجتماع می کردند و آن بزرگوار پیش از آنها بدان منزل می رفت و با آنها به گفت و گو می نشست و پس از پاسخ دادن به مسائل آنها و برآوردن حاجاتشان، آنها به طریق معجزه آسایی که امام (علیه السلام) ترتیب می دادند به منازل خویش برمی گشتند و این گونه دیدارها مربوط به زمانی است که امام در حبس دشمنان بودند.(13)
نکته های دو روایت فوق
1. از روایت جعفر متوجه می شویم که علویان و دوستان اهل بیت در سراسر جهان آن روز پراکنده بودند؛ چرا که در گرگان شمار آنها به حدی بود که امام (علیه السلام) تصمیم می گیرد با حضور خویش در جمع آنها پشتیبانی مالی و معنوی خویش را به آنها اعلام کند و اگر کسی شکی و شبهه ای برایش حاصل شده با دیدن امام و مقتدای خویش، شبهه اش زایل گردد.2. از روایت دوم چنین به دست می آید که دستگاه جبار عباسی تا چه اندازه امام را تحت پیگرد و مراقبت داشت به گونه ای که کوچک ترین و پنهانترین اخبار از طریق جاسوسان به گوش آنها می رسید و آنها به هر نحو به رویارویی با حضرت و شیعیانش می پرداختند به صورتی که هیچ گاه از مراقبت امام (علیه السلام) و اصحاب زندانی و خارج از زندان نیز غافل نمی شدند.
3. از این روایات چنین به دست می آید که ولی خدا می تواند به اذن و اراده اش دست به کردارهایی بزند که هیچ نیرویی جز خدا توان آن را ندارد؛ چرا که امام (علیه السلام) در همان ایام محاصره و حبس، به دیدار با دوستانش می رود و به رفع حاجات آنها می پردازد بدون اینکه دشمن کمترین بویی از کردار حضرت و یارانش برده باشد.
4. از روایات فوق و روایات کثیری که به مناسبتهای مختلف نقل کردیم چنین برگرفته می شود که حضرت علویان را فراوان یاری کردند. آنچه جای پرسش و پژوهش است این است که از کجا این اموال به دست حضرت می رسید. آیا شیعیان سهم امام (علیه السلام) را به او می سپردند یا امام از راه معجزه بدان دست می یافت یا اینکه حضرتش دارای ثروت شخصی بودند؟ برخی از این مقام ابراز نظر می کنند که اگر کسی شرایط وحشتناک سیاسی و اجتماعی زمان حضرت را مطالعه کند خواهد فهمید که دستگاه از رسیدن هرگونه یاری و حقوق شرعیه علویان به امام جلوگیری می کرد. پس این اموال باید از راه معجزه به دست آمده باشد. ولی آنچه به ذهن قاصر می رسد این است که هیچ شخص مسلمان علوی، منکر اعجاز ائمه (علیه السلام) نیست ولی سخن در اینجاست که آیا آنها همواره و در هر شرایط عادی دست به معجزه می زدند گرچه نیازی بدان نداشتند و از راه عادی هم می توانستند به آن کردار دست بزنند؟
ما بر این باوریم که با بیان شرایط اعجاز که در فصل اعجاز امام ذکر کردیم روشن می شود که اعجاز و دست یازیدن ائمه بدان، منوط به مصالح و شرایط ویژه ای است و در حد توان، آنها کوشش می کردند که مسلمانان و غیر مسلمانان را با خرد و درایت و تدبیر به راه حق هدایت کنند و اگر مصلحت اقتضا می کرد در شرایط ویژه ای دست به اعجاز می زدند که البته اعجاز هم برابر با قانون علیت عقلی است.
با این کلام کوتاه نتیجه می گیریم که اموال امام (علیه السلام) از راه دیگری به دست می آمد و آن راه، پرداختن سهم مبارک امام و فرستادن عطایا و هدایای نقدی و جنسی به آن حضرت بود؛ تا جایی که نوشته اند که در دستگاه حضرت غلامان متعدد ترک و رومی و غیره موجود بودند؛ و سوی دیگر قضیه این است که حضور امام در جمع خلیفه و امرا و وزرا و سرکردگان دولتی که در واقع امام را تحت پیگرد خویش داشتند، اقتضا می کرد که حضرتش از وضعیت ظاهری مناسبی برخوردار باشد تا دستگاه خلافت زیر سؤال نرود. برای تحقق این نظر بعید نیست که خود خلیفه و اطرافیان، زندگی مرفهی با اموال فراوان برای حضرتش فراهم می آوردند تا به زعم خویش حضرت را مانند خویش راغب به دنیا جلوه دهند و از ابهت و عظمت او بکاهند. و اگر چنین سخنی درست باشد که چندان هم دور از واقعیت نیست، امام با داشتن این اموال به یاری علویان می شتافت و از پول خلیفه هم بر ضد او بهره گیری می کرد. والله العالم.
آنچه در این مقوله ذکر کردیم بیشتر جنبه های مادی قضیه و یاریهای مالی حضرت به شیعیانش بود و شاید گمان رود که همه حمایتهای حضرت حمایت سیاسی و مالی بود و از یاری معنوی به آنها خبری نبود. باید گفت که کمک معنوی امام (علیه السلام) بسی بیشتر از حمایتهای مالی و سیاسی است و در حیات امام در موارد کثیری از این حمایتها ذکر شده است که ما به چند مورد از آن اشاره می کنیم:
در بحارالانوار آمده است که برخی از دوستان امام نوشتند و از او درخواست کردند تا دعایی به وی تعلیم فرماید. حضرت در پاسخ نامه چنین دعایی را به او تعلیم نمود: یا اسمع السامعین و یا ابصر المبصرین، یا عزالناظرین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین و یا احکم الحاکمین صلّ علی محمد و آل محمد و اوسع لی فی رزقی و مدَّ لی عمری و امنن علیّ برحمتک و اجعلنی ممن تنصر به دلینک و لا تستبدل بی غیری.
ابوهاشم یکی از یاران حضرت می گوید: من پس از این دعا که امام برای علویان نوشت با خودم گفتم «خدایا مرا در حزب خویش قرار ده.» که در این هنگام آن بزرگوار به من خطاب کرد و گفت: ای ابوهاشم، تو در حزب خدایی چرا که به خداوند ایمان داری و رسولش را تصدیق کرده ای، و عارف به حق اولیایش هستی و از آنها پیروی می کنی پس بر تو بشارت باد، بشارت باد.(14) این تعلیم دعا که به یکی از دوستانش القا کرده بود بزرگترین پشتیبانی از یک علوی است، چرا که در آن دعا برایش وسعت رزق و طول عمر و رحمت و برکت را خواستار شده و به وی تعلیم داده بود که از خدایش بخواهد که جزو یاران دینش باشد.
هر مطلب دیگر اینکه گفتار حضرت به ابوهاشم، تقویت روحی و معنوی بزرگی برای هر انسان مسلمان است و او را با اشتیاق و علاقه بیشتری به پشتیبانی از مکتب ولایت و امامت وامی دارد؛ چرا که تلقین هر امری برای انسان قوت قلب ایجاد می کند چه رسد به اینکه واسطه فیض میان خلق و خالق و امام بحق مسلمانان، به کسی نوید و بشارت دهد که این گفتار سراسر وجود آدمی را پر از عشق و محبت می کند و رهرویش را سخت تر می گرداند.
باز در بحارالانوار آمده است محمد بن الحسن یکی از یاران حضرت به بیماری چشم دچار شد. سپس نامه ای به او نوشت و تقاضا کرد که با دعای حضرت شفا یابد و نامه را برای او فرستاد. پس از فرستادن نامه با خودش گفت ای کاش از امام درباره سرمه پرسش می کردم. پس از مدتی امام برایم نامه نوشت و تقاضای سلامت چشم را کرد و در همان نامه نوشت که سرمه ای را برایت معرفی می کنم که با استعمال آن بیناییت را باز می یابی و آب چشمت از بین می رود. او می گوید من به دستور امام (علیه السلام) عمل کردم و صحت و سلامت چشمم را باز یافتم. محمد بن حسن بن میمون می گوید: به امام عسکری (علیه السلام) نامه ای نوشتم و در آن نامه از فقر خویش به او شکایت بردم. سپس با خودم گفتم آیا امام صادق همواه نمی فرمود: الفقر معنا خیر من الغنی مع غیرنا و القتل معنا خیر من الحیاه مع عدونا یعنی فقر در کنار ما بهتر است از بی نیازی و غنا با دشمنان ما و کشته شدن با ما و در راه ما بهتر است از زندگی کردن با دشمنان ما. پس از مدتی امام در پاسخم نوشت: خداوند اولیای خویش را به فقر مبتلا می کند و هنگامی که گناهانشان بسیار شود، از گناه آنها می گذرد و همان گونه که تو با خویش حدیث نفس کردی، و گفتی فقر با ما و در کنار ما بهتر است از توانگری و بی نیازی در کنار دشمنان ما. ای محمد، بدان که ما پناهنگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد و نور هستیم برای کسی که به واسطه ما طلب نور هدایت می کند و نگه دارنده کسی هستیم که به ما چنگ می زند و از ما نصرت بجوید. کسی که ما را دوست بدارد در جایگاه والا مرتبه است و کسی که از ما منحرف شود در آتش دوزخ است.(15)
اینها رهاوردی است از صدها مورد حمایتهای مادی و معنوی و سیاسی امام (علیه السلام) نسبت به شیعیان خویش، تا در آن موقعیت ظلمانی و جوّ مه آلود سیاسی هرچه بیشتر به تقویت آن بپردازد و آنها را از هر گونه انحراف باز دارد و به سوی حق و مبارزه با ظلم و ستم رهنمون شود.
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج50، ص 269.
2. بحارالانوار، ج50، ص 298.
3. اصول کافی، ج1، ص 506.
4. بحارالانوار، ج50، ص 297.
5. الفصول المهتمه، ص 268.
6. منتهی الامال، ج2، ص 395.
7. بحارالانوار، ج50،ص 289.
8. بحارالانوار، ج50، ص 295.
9. همان، ص 283.
10. الهدایه الکبری، ص 341.
11. غیبت امام مهدی(ع)، ص 173.
12. بحارالانوار، ج50، ص 262.
13. عیون المعجزات، ص 137. حیاه الامام العسکری(ع)، ص 250.
14. بحارالانوار، ج50، ص 298.
15. بحارالانوار، ج50، ص 299.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}